احساس می‌کنم؛ همیشه ترجیح‌م بودن‌های عمیق هستش. به‌نظرم اینجوری که هرده‌سال یبار سراغ‌م رو بگیرن نشون از ماندگاری‌م میده یعنی یجایی ته توی ذهن‌ش دارم که ییهو یادم میفتن. از بودن‌های هیجانی و تند تند و زودگذر بیزارم حقیقتا.
می‌دونی چی میگم! اگه نهایتش برای من نشدن و نومیدی و قهر باشه ولی ته تهش بازم به خودت بر می‌گردم چون جفتمون می‌دونیم که پناه‌ی جز «تو» ندارم. نگران‌ این هستم که بقیه در موردت گمان بد کنند؛ اینکه هی صدات کردم و جوابی ندادی. میدونی نازنین، نگران گمان‌های بدی هستم که ممکنه به «تو» نسبت بدهند.

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

automation درمانگاه بیماریهای نشیمنگاهی ویدیو های روز Comparative Education عسل بانو کانون فرهنگی هنری آوای انتظار هر چی که بخوای فروشگاه قهوه مارتیر قفس بلدرچین